بلوغ غیرمجاز

ساخت وبلاگ

هم‌بازی بودیم. هم‌بازی کودکی‌ها. از دکتر و بیماربازی گرفته تا زن و شوهربازی. دکتر و بیماربازی را من از دکتر محله‌مان یاد گرفته‌بودم که صدای خنده‌اش با بیمار، فضای اتاق عایق‌ش را پُر کرده بود و اعتقاد داشت، بودن من آن‌جا مهم نیست. چون چیزی نمی‌فهمم و زن و شوهربازی را هم او یاد گرفته‌بود. وقتی که نصفِ شبی، گوش‌هاش را به در اتاقِ خواب چسبانده‌بود. بازی‌های ما ادامه داشت تا آخرین سکانس‌ش. جایی که نه من با دیدن‌ش دیگر می‌خندیدم و نه او با دیدن‌م. هر دو سرخ می‌شدیم. هردو بزرگ شده‌بودیم.

انتقام منصفانه!...
ما را در سایت انتقام منصفانه! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9vrtakalllom1 بازدید : 127 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 19:34