دیروز دوستی را دیدم. بعد از ده سال. همانِ گذشته بود. خُلقی که تغییری ندیدم و ظاهری هم به جز کمی چهارشانه شدن و کمی ریش بلندتر و عمامه و عبا تغییر خاصی نکرده بود! بله دوست من طلبه شده بود و مشغول تحصیل در حوزهعلمیه. ده سال پیش به شوق؟! طلبهگی درس و مدرسه را رها کردهبود. کلی با هم حرف زدیم و خاطرات گذشته را با هم مرور کردیم و حتی با هم در مورد مسائل سیاسی و مذهبی هم گفتوگو داشتیم. کمی که بیشتر با او گفت و گو کردم باز هم سوالات گذشته برایم زنده شد. سوالات که یا واقعا بی جوابند و یا لااقل فعلا جوابی براش وجود ندارد. من جوابش را نمیدانم کسی میداند بگوید و من را از جهل برهاند:
چرا
سازوکار ورود به حوزههای علمیه جوری است که تقریبا هرکس که نتوانسته در دروس
کلاسیک به جایی برسد وارد آن میشود و حوزهها پراست از طلابی با کولهباری از
تجدید شدهگی؟
چرا حوزههای علمیهی ما به بهانه طلبه پرور بودن! هنوز هم دروس پانصد سال پیش را
میخوانند؟ شبیه به این که دانشجویان پزشکی هنوز هم کتب ابن سینا را به بهانهی
پزشک پرور شدن! بخوانند.
چرا طلبهای با ده سال درس خواندن که تقریبا معادل دکترا در رشتههای دیگر است هنوز
سطح حرف هایش بیان کلمه به کلمه مسائل مطرح شده در رساله های عملیه است؟
چرا طلبهای با ده سال تحصیل در پاسخ به شبهات عقیدتی و دینی رایج در جامعه یا
معتقد است که نباید شبه افکنی کرد! یا پاسخی به آن ندارد؟
قاعدتا هدف حوزههای علمیه باید پرورش طلبه برای پاسخ به نیازهای مردم باشد اما
چرا در عمل نیست؟
بعد از ده سال تحصیل در حوزه، طلبهای که بتواند عربی را بدون اعراب گذاری بخواند
و کلی قواعد عربی یاد بگیرد چه تاثیری به حال رشد فهم مردم دارد؟
و...
برچسب : نویسنده : 9vrtakalllom1 بازدید : 146